بی خود است ...
.
.
"و من یتوکل علی الله ، فهو حسبه"
همین که "خدا" هست کافی اس
یادداشتهای قاصدک اجتماعی درباره وبلاگ در کتابی خواندم که میزان فرزانگی و فهم و درک انسانها بر دو عامل استوار است ؛ گفتن سخنی دلنشین و پسندیده و داشتن دلی سخن پذیر. دوست عزیز به وبلاگ یادداشتهای قاصدک خوش آمدید . مطالب وبلاگ من در خصوص سایبر و امنیت رایانه , مسائل اجتماعی و مذهبی خواهد بود . سعی خواهم کرد که با بیان مطالب متنوع , وبلاگ جذابی را خدمتتان ارائه کنم . ترجمه هایی که در این وبلاگ مطالعه میکنید بیانگر دیدگاههای نویسنده وبلاگ نیست . از این که لحظات گرانبهایتان را صرف بازدید از وبلاگ من می کنید متشکرم . هرگونه استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است . بنا به دلایلی تصمیم گرفتم که آدرس وبلاگمو از sorushafshar.blogfa.com به آدرس جدید mydandelions.loxblog.com تغییر بدم . و از این به بعد مطالبم رو در این آدرس منتشر خواهم کرد . آخرین مطالب
نويسندگان پنج شنبه 24 بهمن 1392برچسب:لقمان حکیم , یادداشتهای قاصدک , مذاکره , :: 21:26 :: نويسنده : سروش افشار
پند لقمان حکیم درباره روش مذاکره با دشمن
بايد يكى از سلاحهايى كه تو در برابر دشمنت به كار مىگيرى، اعلان رضايت از او باشد. در جلب منفعت، بسيار را اندك، و در زيان ديدن، كوچك را بزرگ بشمار.
امام جعفر صادق عليهالسلام: وقتى كه لقمان پسرش را موعظه میكرد، به او گفت: . . . اى پسرم! چيزهايى كه میخواهى با آنها بر دشمنت چيره شوى، اينها باشند: پرهيز از محرّمات، برترى در دينت، حفظ جوانمردىات، تكريم نفس خود تا به نافرمانىهاى خداى رحمان و اخلاق بد و كردار زشت، آلوده نگردد.
رازت را پنهان كن و باطنت را نيكو گردان؛ چرا كه هر گاه چنين كردى، در پناه خداوند خواهى بود تا از دستيازىِ دشمن بر نقطه ضعف تو و يا پى بردن او به لغزشت، در امان بمانى. خود را از حيله دشمن، در امان نبين تا مبادا در برخى از حالات، فريبش را بخورى. هر گاه توانست، به تو حمله مىكند و هيچ لغزشى را از تو نمىبخشد. بايد يكى از سلاحهايى كه تو در برابر دشمنت به كار مىگيرى، اعلان رضايت از او باشد. در جلب منفعت، بسيار را اندك، و در زيان ديدن، كوچك را بزرگ بشمار. متن حدیث: الإمام الصادق عليهالسلام: لَمّا وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ فَقالَ : ... يا بُنَيَّ ، لِيَكُن مِمّا تَستَظهِرُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ الوَرَعُ عَنِ المَحارِمِ ، وَالفَضلُ في دينِكَ ، وَالصِّيانَةُ لِمُرُوَّتِكَ ، وَالإِكرامُ لِنَفسِكَ أن لا تُدَنِّسَها بِمَعاصِي الرَّحمنِ ومَساوِي الأَخلاقِ وقَبيحِ الأَفعالِ . وَاكتُم سِرَّكَ ، وأحسِن سَريرَتَكَ ؛ فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ آمَنتَ بِسِترِ اللّهِ أن يُصيبَ عَدُوُّكَ مِنكَ عَورَةً ، أو يَقدِرَ مِنكَ عَلى زَلَّةٍ ، ولاَ تَأمَنَنَّ مَكرَهُ فَيُصيبَ مِنكَ غِرَّةً في بَعضِ حالاتِكَ ، وإذَا استَمكَنَ مِنكَ وَثَبَ عَلَيكَ ولَم يُقِلكَ عَثرَةً . وَليَكُن مِمّا تَتَسَلَّحُ بِهِ عَلى عَدُوِّكَ إعلانُ الرِّضا عَنهُ ، وَاستَصغِرِ الكَثيرَ في طَلَبِ المَنفَعَةِ ، وَاستَعظِمِ الصَّغيرَ في رُكوبِ المَضَرَّةِ. «قصص الأنبياء:ص193ح243 - بحارالأنوار ج12ص418ح
دو شنبه 7 بهمن 1392برچسب:معجزه , کودکان سرطانی , یادداشتهای قاصدک , داستان کوتاه, :: 20:19 :: نويسنده : سروش افشار
وقتی سارا دخترک هشت سالهای بود، شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت میکنند. فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه میتواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را در آورد. قلک را شکست، سکهها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط پنج دلار! امام حسین علیه السلام : خودی که به درد "خدا" نخورد ...
بی خود است ... . .
. "و من یتوکل علی الله ، فهو حسبه" همین که "خدا" هست کافی اس چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:سخنان ناب , یادداشتهای قاصدک , دکتر شریعتی , عید قربان, :: 18:59 :: نويسنده : سروش افشار
«... این را تو خود می دانی، تو خود آن را، او را - هر چه هست و هر که هست - باید به منا آوری و برای قربانی، انتخاب کنی، من فقط می توانم نشانی هایش را به تو بدهم: چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 18:51 :: نويسنده : سروش افشار
درختان به من آموختند،پایبندی هر کس به اندازه ی ریشه ی اوستبه هر درختی نمی توان تکیه کرد
دقت کردید !؟ که قصهها واسه ” بیدار کردن ” آدما نوشته شده اما ما واسه ” خوابیدن ” ازشون استفاده میکنیم
من صلح را مادامیکه مایه وهن و سستی اسلام نباشد کارسازتر از جنگ یافته ام . امیر المومنین علی ( ع ) شنبه 6 مهر 1392برچسب:آبراهام لینکلن , یادداشتهای قاصدک , تربیت فرزند , , :: 19:15 :: نويسنده : سروش افشار
نامه جالب و هواندنی آبراهام لینکن به آموزگار پسرش: * او باید بداند كه همه مردم عادل و صادق نیستند. * به پسرم بیاموزید كه به ازای هر آدم شیاد، انسانهای درست و صدیق هم وجود دارند. * به او بگویید در ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر باحمیتی نیز وجود دارد. * به او بیاموزید كه در ازای هر دشمن، دوستی هست. * می دانم كه وقت می گیرد، اما به او بیاموزید، اگر با كار و زحمت یك دلار كسب كند، بهتر از این است كه پنج دلار از روی زمین پیدا كند. * به او بیاموزید كه از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. * او را از غبطه خوردن برحذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. * اگر می توانید به او نقش مهم كتاب در زندگی را آموزش دهید. * به او بگویید كه تعمق كند: به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان، * به پسرم بیاموزید كه در مدرسه بهتر است مردود شود، اما با تقلب به قبولی نرسد. * به پسرم یاد دهید كه با ملایم ها، ملایم و با گردن كشان، گردن كش باشد. * به او بگویید به باورهایش ایمان داشته باشد، حتی اگر همه خلاف او حرف بزنند. * به پسرم یاد بدهید كه همه حرفها را بشنود و سخنی را كه به نظرش درست می رسد، انتخاب كند. * ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید، اگر می توانید به پسرم یاد دهید كه در اوج اندوه تبسم كند. * به او بیاموزید كه در اشك ریختن خجالتی وجود ندارد. * به او بیاموزید كه می تواند برای فكر و شعورش مبلغی تعیین كند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. * به او بگویید تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند، پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد. * در كار تدریس به پسرم ملایمت بخرج دهید، اما از او یك نازپرورده نسازید؛ بگذارید كه شجاع باشد. داستان بسیار بسیار جالب نخونی پشیمون میشی! دختر در کتابخانه دانشگاه مشغول مطالعه بود زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.» عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.» زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.» زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟» فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟» پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشقاست ثروت و موفقیت هم هست! » آری… با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید حافظ شیرازی
اگرآن ترک شیرازی بدست آرددل ما را به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را
صائب تبریزی درجواب حافظ
اگرآن ترک شیرازی بدست آرددل ما را به خال هندویش بخشم سرو دست تن وپا را هرآنکس چیز می بخشدزملک خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند وبخارا را
شهریاردرجواب صائب
اگرآن ترک شیرازی بدست آرددل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح واعضا را هر آنکس چیز می بخشدبسان مرد می بخشد نه چون صائب که می بخشدسرو دست و تن وپا را سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
تو کلاس درس خدا : اونیکه نا شکری میکنه، رد میشه... اونیکه ناله میکنه ، تجدید میشه... اونیکه که صبر میکنه ، قبول میشه... ولی اونیکه شکر میکنه ، شاگرد ممتاز میشه. دعا میکنم همیشه شاگرد ممتاز خدا باشی و دعا کن ، منم همکلاست باشم. خطا از من است ، می دانم..
از من که سالهاست گفته ام " ایاک نعبد " اما به دیگران هم دل سپرده ام..! از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین " اما به دیگران هم تکیه کرده ام...! اما تو رهایم نکن...
زن را به وفايش نه به جمالش دوست را به محبتش نه به کلامش عاشق را به صبرش نه به ادعايش
پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:فاطمه , زهرا , یادداشتهای قاصدک , روز زن , , :: 14:43 :: نويسنده : سروش افشار
بر عالمیان رحمت بی حد آمد
زیبا گهر رسول امجد آمد تبریک به شیعیان اهل عالم چون فاطمه دختر محمد آمد ولادت با سعادت حضرت فاطمه (س) مبارک باد. روز مادر و روز زن و اگر روز دوم را در جمله ام حذف کنم، روز مادر زن را به مادربزرگم، مادرم، خواهرم، همسرم، مادر زنم و بانوان خانواده تبریک می گویم. همچنین به تمام مادربزرگان، مادران، خواهران، همسران و بانوان تبریک عرض می گویم. یک حرف یواشکی، اسامی به ترتیب نقش آورده شده است و فکر کنم ارادتم را ثابت کردم.
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهٔ بزرگ است، دیدم فاطمه نیست. نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه، فاطمه است . دکتر شریعتی کارهای زیاد اما وقت کمی برای انجام دارید. شاید شما هم در اطراف خود افرادی را دارید که همه کارهای خود را به خوبی و بدون استرس انجام می دهند و وقت هم کم نمی آورند. آنها می توانند به خوبی خانواده، شغل، کارها و سرگرمی های خود را مدیریت کنند و در آخر هفته نیز به کارهای شخصی خود برسند. ادامه مطلب ... سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:ایمیل , مایکروسافت , یادداشتهای قاصدک , :: 14:11 :: نويسنده : سروش افشار
مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره با او مصاحبه کرد و تمیز کردن زمینش رو - به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرمهای مربوطه رو واسهتون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین... ادامه مطلب ... چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:پیامک , اس ام اس , یادداشتهای قاصدک , نوروز , sms, :: 12:12 :: نويسنده : سروش افشار
گفتم خالی از لطف نیست که پیامکهایی رو که دیروز و امروز دریافت کردم توی وبلاگم بذارم . این پیامک های زیبا رو به دوستان عزیزی که اونا رو برام فرستادم تقدیم میکنم . عید همگی مبارک . هفت سین قرآنی هدیه نوروزی شما سرور گرامی باد: 1- سلام قولا من رب رحیم 2- سلام علی المرسلین 3- سلام علیکم ادخلو الجنه 4- سلام لک من اصحاب الیمین 5- سلام علی من التبع الهدی 6- سلام علی عباده الذین اصطفی 7- سلام علیکم بما صبرتم . عید نوروز بر شما و خانواده ارجمند مبارک باد. زیبایی گل را برای زندگیت و کوتاهی عمرش را برای کوتاهی غمهایت آرزومندم . عید پیشاپیش مبارک دستهایم آنقدر بزرگ نیست که چرخ دنیا به را کامت بچرخانم اما یکی هست که برهمه چیز تواناست . تورا در سال جدید با تمام خوبیهایت به او میسپارم . نوروز مبارک تق تق تق ! کیه ؟ منم منم پیامک ! عید شما جلو جلو مبارک سال در پایان است . نکند مهر تو با تقویم است . من ز تقویم دلت باخبرم . همه ماهش مهر است . همه روزش احساس . زنده باشی ای دوست . سال نو پیشاپیش مبارک نفس باد صبا ، عشقی از جنس طلا ، دوری و دفع بلا ، سال پرسود و صفا ، یاری از سوی خدا ، همه تقویم شما ، عید نوروز پیشاپیش بر شما و خانواده مبارک بارالها ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از بودنم ، و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم ، و یاریم ده تا آخرین روزهای سال هر آنچه شکستیم دل نبوده باشد . سالی خوش و پربار برای همه دوستانم آرزومندم یا مقلب القلوب و الابصار . در آستانه سال نو سلامتی ، شادابی و کامیابی تان را آرزومندم . پیشاپیش عید بر شما و خانواده محترمتان مبارک میگن وقتی بهار داره میاد باید از چنهد روز قبل گل رو خبر کرد . میخواستم خبرت کنم ، بهار داره میاد . پیشاپیش بهار قشنگت مبارک دو قدم مانده به خندیدن برگ یک نفس مانده به ذوق گل سرخ چشم در چشم بهاری دیگر ... تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تان . نوروز پیشاپیش بر شما و خانواده محترمتان مبارک نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد ، عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد . بهار شکوفه ها و سال نو برشما و خانواده محترم مبارک باد باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . پیشاپیش عیدتان مبارک بر سر سفره احساس اگر جایی بود ، سخن ساده تبریک مرا جا بدهید ، سین هشتم سخن ساده تبریک من است . جا سر سفره اگر نیست به دلها بدهید . پیشاپیش سال نو مبارک باد الهی در انتظار رحمتت نشسته ام ، بدهی کریم ، ندهی حکیمی ، بخوانی شاکرم ، برانی صابرم . نه پاس گریز دارم و نه زبان ستیز . خدایا بهترینها را به گیرنده پیام عنایت فرما . یا مقلب قلب ما را شاد کن . یا مدبر خانه مان آباد کن . یا محول احسن الحالمان نما . از بدیها فارغ البالمان نما . عید بر شما مبارک عطر نرگس ، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد نرم نرمک میرسد اینک بهار . سال نو مبارک آرامش ، سهم قلبی است در تصرف خداست ، قلبتان آرام و عیدتان پیشاپیش مبارک زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی ، از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی . نوروز مبارک ادامه مطلب ... پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:سخنان ناب , یادداشتهای قاصدک , قاجاریه , مثل, :: 19:57 :: نويسنده : سروش افشار
این مثل را وقتی می آورند كه بی نظمی بر یك گروه حاكم باشد . آورده اند كه ... ادامه مطلب ... چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:یادداشتهای قاصدک , ابن جوزی , فلک الافلاک , , :: 16:55 :: نويسنده : سروش افشار
ابن جوزی یکی از خطبای معروف بود. روزی بالای منبر که ۳ پله داشت برای مردم صحبت می کرد زنی از پایین منبر بلند شد و مسئله ای پرسید.ابن جوزی گفت: نمی دانم. زن گفت: تو که نمی دانی پس چرا ۳ پله از دیگران بالاتر نشسته ای؟ او جواب داد: این سه پله را که من بالاتر نشسته ام به آن اندازه ای است که من می دانم و شما نمی دانید و به اندازه معلوماتم بالا رفته ام. اگر به اندازه مجهولاتم می خواستم بالا روم، لازم بود منبری درست می شد که تا فلک الافلاک بالا می رفت. ادامه مطلب ... دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:سخنان ناب , یادداشتهای قاصدک , شریعتی , دعا , نیایش , عکس, :: 17:58 :: نويسنده : سروش افشار
گاهی گمان نمیکنی و میشود ، شریعتی ادامه مطلب ... یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:سخنان ناب , یادداشتهای قاصدک , علی(ع) , خدا , :: 19:30 :: نويسنده : سروش افشار
امیر المومنین علی ( ع ) می فرمایند: خدارا عبادت نمی کنم از ترس جهنم و خدارا عبادت نمیکنم برای بهشت بلکه خدارا عبادت میکنم زیرا او لایق پرستش و عبادت است... ادامه مطلب ... آورده اند که در روزگاران قدیم ، مرد ساده دلی راهی شهری شد که تا آن وقت به آنجا نرفته بود . در راه با خودش هزار جور نقشه کشید و فکر و خیال کرد که وقتی به آن شهر رسید ، کجا برود و چی بخرد و چه چیزها ببیند . او با این فکر و خیالها خوش بود که ناگهان با خود گفت : " این چه کاری است که من می کنم ؟ چرا با دست خود ، دارم خودم را گم می کنم ؟ اگر من در این شهر ، خودم را گم کنم چی ؟ " او مدتی فکر کرد که چگونه مواظب خودش باشد که گم نشود . در این حال در میان راه ، مردی را دید که کدو بار الاغ کرده و می فروشد . با او حال و احوال کرد و گفت : " یک کدوی قشنگ می خواهم ! "
کدو فروش گفت : " کدوی قلمی شنیده بودم ، اما کدوی قشنگ نشنیده بودم ." آورده اند که در روزگاران قدیم ، مرد ساده دلی راهی شهری شد که تا آن وقت به آنجا نرفته بود . در راه با خودش هزار جور نقشه کشید و فکر و خیال کرد که وقتی به آن شهر رسید ، کجا برود و چی بخرد و چه چیزها ببیند . او با این فکر و خیالها خوش بود که ناگهان با خود گفت : " این چه کاری است که من می کنم ؟ چرا با دست خود ، دارم خودم را گم می کنم ؟ اگر من در این شهر ، خودم را گم کنم چی ؟ " او مدتی فکر کرد که چگونه مواظب خودش باشد که گم نشود . در این حال در میان راه ، مردی را دید که کدو بار الاغ کرده و می فروشد . با او حال و احوال کرد و گفت : " یک کدوی قشنگ می خواهم ! " پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟ پسر میگه : من..! پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟! پسر میگه : بازم من شیرم... پدر عصبی میشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!؟ پسر میگه : بابا تو شیری...! پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟ پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا... ای خداوند ! به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به مومنان ما روشنایی و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به دینداران ما دین و به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گستاخی و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان و به مردگان ما حیات و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی ( ع ) و به فرقه های ما وحدت و به حسودان ما شفا و به خودبینان ما انصاف و به فحاشان ما ادب و به مجاهدان ما صبر و به مردم ما خودآگاهی و به همه ملت ما همت ، تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش . دکتر شریعتی پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|